کد مطلب:150356 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:286

جامعیت اسلام
اسلام زمانی حیاتبخش و سعادت آور است كه در شكل جامعش مطرح شود و همه ی وجوه آن مورد توجه قرار گیرد.

پس از پیامبر اكرم (ص) بتدریج وجوهی از اسلام را تعطیل كردند و امویان و نیز حكومتهای ستمگر پس از آنان در جهت منافع خود، اسلام را از جامعیت انداختند، چنانكه امام صادق (ع) درباره ی این حركت بنی امیه و تخدیر جامعه فرموده است:

«ان بنی امیه اطلقوا للناس تعلیم الایمان و لم یطلقوا تعلیم الشرك لكی اذا حملوهم علیه لم یعرفوه.» [1] .


همانا بنی امیه راه فرا گرفتن ایمان را برای مردم باز گذاشتند ولی راه فراگرفتن شرك را بستند، برای اینكه چون مردم را به شرك كشاندند، مردم شرك را نشناسند.

آنان اجازه می دادند كه مردمان باایمان آشنا شوند و نماز و روزه و حج را ترویج می كردند، اما اجازه نمی دادند كه مردم با شرك آشنا شوند، زیرا آن گاه براحتی مصادیق شرك و راه و رسم مشركاه و ضد دینی آنان را در لباس اسلام می شناختند. آنان اجازه نمی دادند كه مردم دریابند كه سیاست، حكومت، مدیریت و تربیت طاغوتی چیست، چون با شناخت این امور، روشهای ضد اسلامی و طاغوتی آنان را در سیاست و حكومت و مدیریت و تربیت می شناختند و براحتی به آن امور تن نمی دادند، از این رو اسلام را از جامعیت انداختند تا هرگونه كه خواستند رفتار كنند و آن رفتار را به نام دین تمام كنند، در حالی كه دین فقط «ایمان به الله» نیست، بلكه «كفر به طاغوت» هم هست، یعنی كفر به سیاست و حكومت و مدیریت و تربیت و اقتصاد و فرهنگ طاغوتی؛ و تا كفر به طاغوت و ایمان به الله- هر دو- نباشد، نمی توان به ریسمان الهی چنگ زد و به زندگی انسانی و مناسبات اسلامی دست یافت.

(فمن یكفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسك بالعروه الوثقی لانفصام لها.) [2] .

پس هر كس به طاغوت كفر ورزد، و به خدا ایمان آورد، بیقین، به دستاویزی استوار، كه آن را گسستن نیست، چنگ زده است.

اسلام قرآنی و اسلام نبوی، یعنی اسلامی كه در مدرسه ی حسینی بتمامه جلوه كرده است، اسلام هدایت همه جانبه ی انسان و جامعه است. امام خمینی (ره) در تبیین این اسلام فرموده است:

«اسلام برای این انسانی كه همه چیز است، یعنی از طبیعت تا ماوراء طبیعت تا عالم الوهیت مراتب دارد، اسلام تز دارد، برنامه دارد اسلام. اسلام می خواهد انسان را یك انسانی بسازد جامع، یعنی آن طور كه هست رشد بدهد؛ حظ طبیعت دارد، رشد طبیعی به او بدهد، حظ برزخیت دارد، رشد برزخیت به او بدهد، حظ روحانیت دارد، رشد


روحانیت به او بدهد، حظ عقلانیت دارد، رشد عقلانیت به او بدهد، حظ الوهیت دارد، رشد الوهیت به او بدهد. همه ی خطوطی كه انسان دارد و به طور نقص است، الان نرسیده است، ادیان آمده اند كه این میوه ی نارس را رسیده اش كنند. این میوه ی ناقص را كاملش كنند...

شما خیال نكنید كه اسلام آمده حیوان تربیت كند، آمده است كه آب و خوراك برای حیوان درست كند، این یكیش است، این را هم درست می كند، لكن این یك بعد است، آن هم بعد آخرتش است، بعدهای هم دیگری دارد كه آنها هم همه اش از اسلام است و برای تربیت انسان است و انسان را می خواهد یك موجود رشیدی كه همه ی این ابعاد را داشته باشد تربیت كند و برای همه ی اینها هم دستور دارد اسلام، نسبت به یك جهت و جهت دیگری نیست، برای حكومت اسلامی دستور دارد، برای تشكیلاتش دستور دارد، برای مقابله با دشمنان دستور دارد، برای تحرك جامعه دستور دارد، برای رسیدن به ماوراء طبیعت دستور دارد، همه ی اینها را دارد، یك بعدی نیست.» [3] .

«اسلام به این منظور به وجود آمد كه به انسان، ابعاد واقعی و شان انسانی اعطا كند، یعنی انسان را از نظر زندگی اجتماعی، شخصی و سیاسی تحول بخشد و به غنای روحی انسان یاری دهد. اسلام قادر به ایجاد چنین تحولی هست. قوانین اسلام به نیازهای انسان پاسخ می گوید. این قوانین بسیار صریح و روشن هستند. اسلام روش و رفتار هر فرد را در برابر جامعه، طی قوانین خاصی مدون و تنظیم كرده است. اسلام چگونگی سیاست جامعه را در رابطه با اقلیتهای مذهبی، مشخص ساخته است. از این نظر قوانین اسلام واقعا پیشرو و پیشاهنگ هستند. اگر قوانین اقتصادی اسلام اجرا شود، مملكت یك اقتصاد مترقی خواهد داشت.» [4] .

«اسلام همان طوری كه فقط احكام ظاهری راجع به افراد باشد نیست، همین طور همه ی اسلام عبارت است از قیام و نهضت و اینها هم نیست. اسلام این جور جهات دارد و كسی كه بخواهد اسلام را بشناسد، همه ی جهات در اسلام هست، یعنی آن چیزی كه مربوط به رشد فرد است، آنكه مربوط به رشد جامعه است، آنكه مربوط به سیاستی است كه بین آن و سایر ملل است، آنكه مربوط به اقتصاد است، آنكه مربوط به فرهنگ است، تمام اینها در اسلام هست.» [5] .

«اسلام همان طوری كه به معنویات نظر دارد و همان طوری كه به روحیات نظر دارد و


تربیت دینی می كند و تربیت نفسانی می كند و تهذیب نفس می كند، همان طور به مادیات نظر دارد و مردم را تربیت می كند در عالم كه چطور از مادیات استفاده كنند و چه نظر داشته باشند در مادیات. اسلام مادیات را همچو تعدیل می كند كه به الهیات منجر می شود. اسلام در مادیات به نظر الهیات نظر می كند و در الهیات به نظر مادیات نظر می كند. اسلام جامع ما بین همه ی جهات است... (اسلام) تمام افراد عالم را بشر می داند و حق بشری برای آنها قائل است، تمام عالم را به نظر محبت نگاه می كند، می خواهد عالم مستضعفین نجات پیدا كنند، می خواهد تمام عالم روحانی بشوند، تمام عالم به عالم قدس نزدیك بشود.» [6] .

مدرسه ی حسینی، مدرسه ی جامعیت اسلام است. مدرسه ی حسینی، مدرسه ی رفع ظلمتها، زدودن غلظتها و لطیف شدن وجودهاست كه مربی این مدرسه- حسین (ع)- همه ی لطافتها را داراست و مهربانی و دوستی سراسر وجودش را آراسته است، چنانكه در تغزلی لطیف، مهرورزی و دوستی خود را به همسر و فرزند به زیبایی بیان كرده است:



لعمرك اننی لاحب دارا

تكون بها سكینه و الرباب



احبهما و ابذل جل مالی

و لیس لعاتب عندی عتاب



فلست لهم و ان عابوا مضیعا

حیاتی او یغیبنی التراب [7] .



به جانت سوگند كه همانا من خانه ای را دوست دارم كه سكینه (دخترم) و رباب (همسرم) در آن باشند؛

آن دو را دوست دارم و در راه دوستی آنان از تمام مال خود می گذرم و هیچ سرزنشگری را نشاید كه مرا در این امر نكوهش نماید؛

و من هرگز تا زنده ام پیرو سرزنشگران نخواهم شد، هرچند سرزنشم نمایند تا آنگاه كه در زیر خاك پنهان شوم و خاك مرا بپوشاند.

در مدرسه ی حسینی، انسان رو به معارف حقیقی دارد و اهل حكمت انسی است، چنانكه بزرگ آموزگار این مدرسه، حسین (ع) در بخشی از دعای عرفه ی خویش می آموزد:

«الهی ترددی فی الاثار یوجب بعد المزار فاجمعنی علیك بخدمه توصلنی الیك. كیف یستذل علیك بما هو فی وجوده مفتقر الیك؟ ایكون لغیرك من الظهور ما


لیس لك حتی یكون هو المظهر لك؟ متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیك، و متی بعدت حتی تكون الاثار هی توصل الیك؟ عمیت عین لا تراك علیها رقیبا، و خسرت صفقه عبد لم تجعل له من حبك نصیبا. الهی امرت بالرجوع الی الاثار فارجعنی الیك بكسوه الانوار و هدایه الاستبصار حتی ارجع الیك منها كما دخلت الیك منها مصون السر عن النظر الیها.» [8] .

خدای من! تماشا و تردد من در نمودهای جهان هستی راه وصول و شهودت را بر من دور می سازد، پس مرا (در حضرتت) توفیقی عنایت فرما كه به وصال و شهود تو نایل شوم. (خداوندا!) چگونه با این موجودات كه در وجود خود نیازمند تواند به سوی تو راه یابم؟ آیا حقیقتی جز تو آن روشنایی را دارد كه بتواند تو را بر من آشكار سازد؟ كی پنهان بوده ای تا به دلیل و برهان نیازمند باشی كه به سوی تو رهنمونم سازد؟ و كی دور شده ای تا نمودهای جهان مرا به تو رساند؟ كور باد چشمی كه تو را نمی بیند با آنكه تو همیشه مراقب و همنشین او هستی؛ و در زیان باد بنده ای كه نصیبی از عشق و محبت تو نیافت. خدای من! تو فرمان داده ای كه برای شناسایی ات به نمودهای هستی رجوع كنند، اما مرا رجوع ده به تجلیات انوار و به راهنمایی مشاهده و استبصار تا بی توجه به آثار به شهود حضرتت نایل گردم كه چون به مقام معرفت وارد شوم، سر درونم توجه به آثار نكرده، همتم بلندتر از نظر به آنها باشد.

در این مدرسه، مبارزه ی سیاسی در جهت اهداف متعالی از اجزای رئیسی است، كه برای برداشتن موانع تعالی مردمان جز مبارزه با خارهای راه انسانیت چاره ای نیست؛ و البته این مبارزه برای كسب قدرت و رسیدن به مكنت نیست، بلكه سیاست و حكومت وسیله ای برای تحقق اهداف متعالی انسانی است. حسین (ع) در ضمن خطبه ای كه در آن مردمان را به مقابله با ستم و ستمگران ترغیب كرده، اهداف خود را از مبارزه ی سیاسی و تلاش برای تشكیل حكومت چنین بیان نموده است:

«اللهم انك تعلم انه لم یكن ما كان منا تنافسا فی سلطان، و لا التماسا من فضول الحطام، ولكن لنری المعالم من دینك، و نظهر الاصلاح فی بلادك، و یامن


المظلومون من عبادك، و یعمل بفرائضك و سننك و احكامك.» [9] .

خدایا! تو می دانی آنچه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود، و نه از دنیای ناچیز خواستن زیادت. بلكه می خواستیم نشانه های دین را بنمایانیم، و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم، تا بندگان ستمدیده ات را ایمنی فراهم آید، و واجبات و احكام و سنتهای تو اجرا گردد.

رسالت سیاسی حسین (ع) در آن دوران تاریك این بود كه سلطنت شوم امویان را رسوا سازد و سرزمینهای اسلام و مرزهای قرآن و مصالح اهل قبله را از دست آنان به درآورد تا اسلام و مسلمانان از آن فتنه و تباهی بیاسایند، حكمرانی فاسد حكومت شام را از جای حكومت پاك اسلامی بزداید و تحریفها را پاك سازد تا روح اسلام همانند روزگار پیامبر تجلی كند. حسین (ع) مصمم بود تا واقعیت امویان را نشان دهد و اسلام و سرنوشت اسلام را از چنگ آنان بیرون آورد. [10] آن حضرت در نامه ای در پاسخ نامه های مردم كوفه به آنان نوشت چنین فرمود:

«فلعمری ما الامام الا العامل بالكتاب، و الاخذ بالقسط، و الدائن بالحق، و الحابس نفسه علی ذات الله.» [11] .

به جان خودم سوگند كه امام بر حق كسی است كه به كتاب خدا عمل كند و راه قسط و عدالت را پیشه ی خود سازد و از حق پیروی نماید و وجود خویش را وقف ذات الهی كند.

سخنان حسین (ع) همه بیانگر این رسالت بزرگ سیاسی وی است، چنانكه در نخستین خطبه ی خود در كربلا فرمود:

«انه قد نزل من الامر ما قد ترون، و ان الدنیا قد تغیرت و تنكرت، و ادبر معروفها و استمرت جدا، فلم یبق منها الا صبابه كصبابه الاناء، و خسیس عیش كالمرعی الوبیل. الا ترون ان الحق لا یعمل به، و ان الباطل لا یتناهی عنه؟ لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقا. فانی لا اری الموت الا سعاده، و لا الحیاه مع الظالمین الا برما.» [12] .


چیزی پیش آمد كه می بینید و بی گمان دنیا دگرگون و زشت شده است و نیكی آن پشت كرده و از بین رفته است. پس، از آن جز اندكی چون ته مانده ای در ظرفی نمانده است و این زندگی چنان پست و ناچیز است كه به چراگاه كم مایه و زیان آوری می ماند. آیا نمی بینید كه به حق عمل نمی شود و از باطل دوری نمی شود؟ در این صورت شایسته است كه مؤمن (با عزت) لقای پروردگارش را خواهان شود. من مرگ را جز خوشبختی نمی دانم، و زندگی با ستمكاران را جز به ستوه آمدگی و بدبختی نمی بینم.

همچنین آن حضرت در آغاز نهضت خود پس از ورود به مكه در نامه ای كه به مردم بصره نوشت و آن را برای سران و بزرگان آنجا فرستاد، چنین فرمود:

«و انا ادعوكم الی كتاب الله و سنه نبیه- صلی الله علیه و سلم- فان السنه قد امیتت و ان البدعه قد احییت، و ان تسمعوا قولی و تطیعوا امری اهدكم الی سبیل الرشاد.» [13] .

من شما را به كتاب خدا و سنت پیامبر او (ص) دعوت می كنم كه سنت را میرانده اند و بدعت را زنده كرده اند. اگر گفتار مرا بشنوید و فرمانم را ببرید شما را به راه رشد و سعادت هدایت می كنم.

گفتار و كردار حسین (ع) همه بیانگر نهضتی است بزرگ برای بیرون آوردن سرنوشت اسالم و مسلمانان از چنگ امویان و نشان دادن ماهیت پلید آنان و بیان نامشروع بودن حكومت آنان از هر جهت. با این جهتگیری است كه آن حضرت هنگامی كه عازم عراق بود در خارج از مكه در منطقه ی «تنعیم» كاروان حامل اموال حكومت نامشروع یزید را مصادره كرد و آن اموال را میان بینوایان تقسیم كرد، [14] و با شترداران از سر رحمت و مودت رفتار نمود و آنان را آزاد گذاشت تا خود انتخاب كنند و به ایشان فرمود:

«لا اكرهكم، من احب ان یمضی معنا الی العراق و فیناه كراه و احسنا صحبته، و من احب ان یفارقنا من مكاننا هذا اعطیناه من الكراء علی قدر ما قطع من الارض.» [15] .


من شما را به چیزی وا نمی دارم، هر یك از شما كه مایل باشد همراه ما به عراق بیاید، كرایه ی تا عراق را بدو می پردازیم و او در طول سفر از مصاحبت نیك ما برخوردار خواهد شد، و هر كس بخواهد از همین جا به وطن خود برگردد، كرایه ی او را به اندازه ای كه راه پیموده است می دهیم.

تعدادی از شترداران بازگشتند و برخی از آنان همراه امام حسین (ع) شدند و امام (ع) به كسانی كه از وی جدا، شدند و كسانی كه با او همراه شدند كرایه ای داد و آنان را جامه پوشانید. [16] .

بنابراین مشخص است كه حسین (ع) مبارزه ای تمام عیار را با سلطنت اموی آغاز كرده بود و در پی آن بود كه رسالت سیاسی خود را به انجام رساند. امام خمینی درباره ی این شان رسالت آن حضرت می فرماید:

«سیدالشهدا- سلام الله علیه- تمام حیثیت خودش، جان خودش را و بچه هایش را، همه چیز را (فدا كرد)، در صورتی كه می دانست قضیه این طور می شود. كسی كه فرمایشات ایشان را از وقتی كه از مدینه بیرون آمدند و به مكه آمدند و از مكه آمدند بیرون، حرفهای ایشان را می شنود، همه را، می بیند كه ایشان متوجه بوده است كه چه دارد می كند... آمده بود حكومت هم می خواست بگیرد، اصلا برای این معنا آمده بود و این یك فخری است و آنهایی كه خیال می كنند كه حضرت سیدالشهدا برای حكومت نیامده، خیر، اینها برای حكومت آمدند، برای اینكه باید حكومت دست مثل سیدالشهدا باشد، مثل كسانی كه شیعه ی سیدالشهدا هستند باشند؛ اصل قیام انبیا از اول تا آخر این بوده است.» [17] .

«تمام انبیا برای اصلاح جامعه آمده اند، تمام. و همه ی آنها این مساله را داشتند كه فرد باید فدای جامعه بشود. فرد هرچه بزرگ باشد، بالاترین فرد كه ارزشش بیشتر از هر چیز است در دنیا، وقتی كه با مصالح جامعه معارضه كرد، این فرد باید فدا بشود. سیدالشهدا روی همین میزان آمد و رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا كرد، كه فرد باید فدای جامعه بشود، جامعه باید اصلاح بشود، (لیقوم الناس بالقسط). [18] باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا بكند.» [19] .

«سیدالشهدا- سلام الله علیه- از همان روز اول كه قیام كردند برای این امر،


انگیزه شان اقامه ی عدل بود. فرمودند كه می بینید به معروف عمل نمی شود و به منكر عمل می شود. انگیزه این است كه معروف را اقامه و منكر را از بین ببرد. انحرافات همه از منكرات است، جز خط مستقیم هر چه هست منكرات است، اینها باید از بین برود... من جمله قضیه ی حكومت جور، حكومت جور باید از بین برود.» [20] .

«سیدالشهدا- سلام الله علیه- همه ی عمرش را، و همه ی زندگی اش را برای رفع منكر و جلوگیری از حكومت ظلم و جلوگیری از مفاسدی كه حكومتها در دنیا ایجاد كردند، تمام عمرش را صرف این كرد و تمام زندگی اش را صرف این كرد كه این حكومت، حكومت جور بسته بشود و از بین برود؛ معروف در كار باشد، منكرات از بین برود.» [21] .

مدرسه ی حسینی، مدرسه ی جامعیت اسلام است: مدرسه ی حكمت و معرفت، سیاست و حكومت، مادیت و معنویت، رفاهت و عدالت، مودت و محبت، خدمت و عبودیت و...


[1] الكافي، ج 2، صص 416 -415.

[2] قرآن، بقره/ 256.

[3] صحيفه ي نور، ج 2، صص 156 -155.

[4] صحيفه ي نور، ص 263.

[5] صحيفه ي نور، ج 4، ص 53.

[6] صحيفه ي نور، ج 5، ص 241.

[7] اين ابيات با مختصر اختلاف در برخي كلمات آن در منابع زير آمده است:

ابوعبدالله محمد بن سعد، ترجمه الامام الحسين و مقتله، من القسم غير المطبوع من كتاب الطبقات الكبري، تحقيق السيد عبدالعزيز الطباطبائي، الطبعه الاولي، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، قم، 1415 ق. ص 18؛ ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتيبه الدينوري، المعارف، حققه و قدم له ثروه عكاشه، الطبعه الاولي، وزاره الثقافه و الارشاد القومي، القاهره، مطبعه دارالكتب، 1379 ق. ص 213 (فقط بيت اول)؛ ابوالفرج علي بن الحسين بن محمد الاصفهاني، الاغاني، شرحه و كتب هوامشه عبد علي مهنا و سمير جابر، الطبعه الاولي، دارالكتب العلميه، بيروت، 1407 ق. ج 16؛ صص 148، 147، 143؛ همو، مقاتل الطالبيين، شرح و تحقيق السيد احمد صقر، الطبعه الثانيه، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1408 ق. ص 94 (دو بيت نخست)؛ تذكره الخواص، ص 238؛بحارالانوار، ج 45، ص 47 (دو بيت نخست).

[8] رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي ابن طاووس، اقبال الاعمال، الطبعه الثانيه، دارالكتب الاسلاميه، طهران، 1390 ق. صص 349 -348؛ عباس بن محمدرضا قمي، مفاتيح الجنان، ترجمه ي مهدي الهي قمشه اي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1364 ش. ص 496.

[9] تحف العقول، ص 170.

[10] محمدرضا حكيمي، امام در عينيت جامعه، چاپ اول، انتشارات فجر، صص 118 -117.

[11] تاريخ الطبري، ج 5، ص 353. بدين صورت نيز وارد شده است:

«فلعمري ما الامام الا الحاكم بالكتاب، القائم بالقسط، و الدائن بدين الله، الحابس نفسه علي ذات الله.»

به جان خودم سوگند كه امام بر حق كسي است كه به كتاب خدا حكم نمايد و قسط و عدالت را بر پا سازد و به حق عمل نمايد و وجود خويش را وقف ذات الهي كند.

الارشاد، ص 186؛ ابوعلي محمد بن فتال النيسابوري، روضه الواعظين، الطبعه الاولي، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1406 ق. ص 191؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 90؛ بحارالانوار، ج 44، صص 335 -334؛ البته در منابع ديگر با قدري اختلاف آمده است. ن. ك: فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 52؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، صص 196 -195؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 21؛ ابو زيد عبدالرحمن بن محمد بن خلدون، ديوان المبتدا و الخبر في تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوي الشان الاكبر (تاريخ ابن خلدون)، تحقيق خليل شماده و سهيل زكار، الطبعه الثانيه، دارالفكر، بيروت، 1408 ق. ج 3، ص 27.

[12] تاريخ الطبري، ج 5، صص 404 -403؛ العقد الفريد، ج 3، ص 366؛ تحف العقول، ص 174؛ المعجم الكبير، ج 3، صص 115 -114؛ شرح الاخبار، ج 3، ص 150؛ حليه الاولياء، ج 2 ص 39؛ مقتل الخوارزمي، ج 2، ص 5؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 68؛ كشف الغمة، ج 2 ص 32؛ مختصر تاريخ دمشق، ج 7، ص 146؛ با مختصر اختلاف در لفظ.

[13] تاريخ الطبري، ج 5، ص 357؛ قسمتي از اين نامه: الكامل في التاريخ، ج 4، ص 23.

[14] ن. ك: امام در عينيت جامعه، صص 22 -21.

[15] انساب الاشراف، ج 3، ص 376؛ ابوحنيفه احمد بن داود الدينوري، الاخبار الطوال، تحقيق عبدالمنعم عامر، الطبعه الاولي، داراحياء الكتب العربيه، القاهره، 1960 م. ص 245؛ تاريخ الطبري، ج 5، ص 386؛ الارشاد، ص 201؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، ص 220؛ الملهوف، ص 130؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 40.

[16] انساب الاشراف، ج 3، ص 376؛ ابوحنيفه احمد بن داود الدينوري، الاخبار الطوال، تحقيق عبدالمنعم عامر، الطبعه الاولي، داراحياء الكتب العربيه، القاهره، 1960 م. ص 245؛ تاريخ الطبري، ج 5، ص 386؛ الارشاد، ص 201؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، ص 220؛ الملهوف، ص 130؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 40.

[17] صحيفه ي نور، ج 20، ص 190.

[18] قرآن، حديد/ 25.

[19] صحيفه ي نور، ج 15، صص 149 -148.

[20] همان، ج 20، ص 189.

[21] همان، ص 190.